نقاشی خط بیا که چشمِ تو تا شرم وُ ناز دارد
نقاشی خط بیا که چشمِ تو تا شرم وُ ناز دارد
طرح لایه باز نقاشیخط شعر بیا که چشمِ تو تا شرم وُ ناز دارد با طراحی بسیار زیبا و جذاب توسط تیم طراحی سایت تربچه، خطاطی و ارائه شده است. نقاشیخط فوق از اشعار شهریار بوده و در ابعاد ۵۰ * ۵۰ سانتی متر با رزولوشن ۳۰۰PPI قابل دریافت است.
نقاشی خط فوق با فرمت PSD طراحی شده و برای استفاده از آن به نرم افزار فتوشاپ نیاز خواهید داشت.
سید محمدحسین شهریار
سید محمدحسین بهجت تبریزی (زادهٔ ۱۱ دى ۱۲۸۵–درگذشتهٔ ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت تبریزی) شاعر ایرانی اهل تبریز بود که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سرودهاست.وی در تبریز در خانوادهای بستانآبادی (روستای خُشگِناب بستانآباد) به دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرهالشعرای تبریز به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را به واسطهٔ روز درگذشت او «روز شعر و ادب فارسی» نامیدهاند. مهمترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام؛ (سلام به حیدربابا)، است که از معروفترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی بهشمار میرود و شاعر در آن از اصالت و زیباییهای روستا یاد کردهاست. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از ۸۰ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
شهریار در سرودن گونههای دگرسان شعر فارسی – مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی – نیز چیرهدست بودهاست. اما بیشتر از دیگر گونهها در غزل شهره بود و از جمله غزلهای معروف او میتوان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشتهاست.
شهریار، از جمله سرایندگانی است که شعر را محلی نیک برای بیان این اندیشهورزیهای ژرفنگرانه و پندآموز دانسته، و بسیاری از اندرزهای اخلاقی، تربیتی را در قالبهای گوناگون شعری (بهویژه در قطعات، رباعیات و دوبیتیها) بازمیگوید. مخاطب این افکار و مفاهیم نیز نوع بشر و انسان در طول تاریخ است نه خطابی شخصی و منحصر به فرد.
متن کامل شعر بیا که چشمِ تو تا شرم وُ ناز دارد
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جورو جفا دیدم و وفا کردم توئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیت ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی
منت به یک نگه آهوانه می بخشم هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی
اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود بیا که کار جهان بر مراد ما کردی
هزار درد فرستادیم به جان لیکن چو آمدی همه آن دردها دوا کردی
کلید گنج غزلهای شهریار توئی بیا که پادشه ملک دل گدا کردی
ارسال دیدگاه